تاری آدونا
جلسه این هفته نیز مطابق معمول هر هفته تشکیل گردید.مهمترین عنوان جلسه تعیین اعضای جدید به جهت فعال شدن کمیته ها در جمعیت جوانان ایل قشقائی بود .بدین منظور از عزیزانی که تمایل دارند به عنوان اعضای فعال جمعیت را یاری نمایند در جلسه مورخ ۲۶/۷/۱۳۸۶ حتما حضور داشته باشند
تاری آدونا
با تشکر از آقای دکتر بابک نادرپور
کودتای 28 مرداد 1332 رویداد مهمی است که کتابهاو مقالههای زیادی در داخل و خارج از ایران پیرامون آن نوشته شده است. اما موضوعی که کمتر مورد توجه نویسندگان قرار گرفته است تحرکات بعد از کودتا از سوی حامیان مصدق و از آن میان محاصره شیراز از جانب ایل قشقایی به رهبری محمدناصرخان قشقایی و برادرانش است.
هدف مقاله حاضر بررسی بیشتر ابعاد موضوع، طرح پرسشهایی چند و ارائه پاسخهای احتمالی به آن است. اساسا ناصرخان با چه انگیزه و بر اساس کدام تحلیل اقدام به محاصره شیراز نمود؟ واکنش دولت کودتا و ایالات متحده آمریکا به این اقدام چه بود؟ چرا علیرغم شور و حرارت اولیه در نهایت حمله به شیراز منتفی و قشقاییها به طور کلی از درگیری با دولت زاهدی منصرف میشوند؟
برای ارزیابی بهتر از این موضوع باید گفت در هنگامه ملی شدن نفت و در طول دوره کوتاه نخستوزیری مصدق، ناصرخان و برادرانش در صف ملیون قرار داشتند. ناصرخان هم در کسوت سناتور مجلس سنا و هم رئیس ایل همواره به دفاع از مصدق و برنامههای او میپرداخت. او مورد وثوق مصدق و آیتا... کاشانی بود و در رفع اختلاف میان آن دو تلاش میکرد.
محمد حسین خان و خسرو خان (برادران قشقایی)
نمایندگان مجلس 17 نیز در جرگه جبهههای حامی مصدق بودند. خسروخان در کمیسیون 18 نفره نفت در مجلس 16 به ریاست مصدق عضویت داشت. در جریان واقعه 30 تیر 1331 ناصر خان به همراه خسروخان از جمله امضاکنندگان بیانیه حمایت از مصدق بودند.
خانواده قشقایی همچنین با تیمسار زاهدی نخستوزیر کودتا نیز دوستی دیرینه داشتند و در جریان اشغال ایران سیاست نزدیکی آلمان را پیگیری میکردند. آنها هیچگاه قلباً با <شاه> موافق نبودند. از کمونیسم بیزار بودند و در ماجرای فرقه دموکرات آذربایجان با راهاندازی <نهضت جنوب> آشکارا با کمونیسم مخالفت کرده بودند.
بالاخره برادران قشقایی از انگلیس متنفر و با آمریکا رابطه حسنهای داشتند.
محاصره شیراز
همانگونه که از خاطرات روزانه ناصرخان قشقایی برمیآید. قشقاییها در هیچ مرحلهای به طور قطعی در صدد حمله به شیراز نبودهاند و این اقدام بیشتر یک قدرت نمایی نظامی بوده است. احتمالا مولفههایی چون محبوبیت گسترده شخص مصدق و جبهه ملی در میان اقشار مختلف مردم- به ویژه نسل جوان- روحیه بیگانهستیزی همگانی و وجود چندین هزار نفر افراد ایلی مسلح قشقایی آنها را ترغیب کرده است تا با هدف اعاده قدرت به دولت مصدق و قرار دادن شاه و حامیانش در موضع ضعف، دست به این مانور نظامی بزنند.
قشقاییها تصور میکردند که محاصره شیراز و تهدید به حمله و تصرف آنجا مقدمهای برای قیام تمام مردم در پایتخت و شهرهای دیگر میشود. ایلاتی چون خمسه بختیاری به آنان خواهند پیوست. ملیون که تا آن زمان بیشترین نیروی اجتماعی یعنی مردم را در اختیار داشتند، مقاومت مردمی را سازماندهی و همچون 30 تیر حاکمیت مجددا به دولتملی منتقلمیشود. عدم مشروعیت کودتا در نزد سازمان ملل و سایر نهادهای حقوقی و بینالمللی و محکومیتآن از سوی افکار عمومی جهانی، قدرتهای خارجی حامی کودتا را نیز در موضع انفعالی قرار میدهد اعتقاد به روش و مرام مصدق دلیل دیگری بود که قشقاییها به هر قیمتی از دولتاو حمایت نمایند. به علاوه مصدق دارای نفوذ و پایگاه مردمی بود. فراتر از این هدف عمده نهضت نخسترهبری او مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی بود. بنابراین در جریان نهضت ملی شدن نفت قشقاییها نیز مانند اکثریت مردم ایران با نهضت و رهبری آن همدلی نشان داده بودند. شرکت نفت انگلیس و ایران از بدو تاسیس به صورت نماد سلطهطلبی، غارت منابع و نقض حقوق ملت ایران درآمده بود. مصدق که از سیاست جهانی شناخت کامل داشت بر این باور بود تا وقتی که بیگانگان صاحب امتیاز در خاک ایران فعالیت میکنند هر گونه تلاش برای استقرار دموکراسی، آزادی، حکومت قانون و نیل به پیشرفتهای اجتماعی و اقتصادی به فرجام نخواهد رسید. بنابراین حامیان نهضت مصدق را تجسم ایدههای خود و برجستهترین سخنگوی آزادی و استقلال کشور یافته بودند. بر این اساس برادران قشقایی سقوط مصدق را به نوعی نابودی خود میدانستند.
متاسفانه آنها خیلی زود دریافتند که اوضاع بر اساس تصور آنها پیش نمیرود. مردم بهتزده چندان میلی به مقاومت نشان نمیداند شعار <جاویدشاه> چه آسان جانشین شعار <یا مرگ یا مصدق> شده بود. به علت دستگیری رهبران موثرتر جبههملی از سوی دولت کودتا، رهبران درجه دوم از چنان وزن و پیکرهای برخوردار نبودند که بتوانند تفاوتهای احتمالی را سازماندهی کنند. رهبران جبهه حتی آنها را از اتحاد احتمالی با حزب توده برحذر داشته بودند. زیرا حزب بدون صلاحدید مسکو خودسرانه دست به اقدامی نمیزد.
قشقاییها فکر میکردند روحیه بیگانهستیزی مردم اجازه نخواهد داد تا آنها ننگ استیلای بیگانه بر مقدرات و سرنوشت خود را تحمل کنند ناصرخان یک رهبر بانفوذ ایلی بود که ورودش به حلقه سیاست و مشاهده چهره کریه و پلشت آن هیچگاه باعث نشده بود تا سلامت اخلاقی و شرافت ایلی خود را یکسره وانهد. او نیز در کمال ناباوری میدید که نهال نوپای دولتملی که از خون شهدای 30 تیر سیراب شده بود در یک چشم به هم زدن از سوی دار و دسته شعبان بیمخ و مشتی رجال و فاحشه از بیخ و بن کنده میشود و همه با سکوت نظارهگر هستند. بنابراین تصور میکرد به مجرد محاصره شیراز نخبگان و مردم بهتزده با مشاهده حرکتی هر چند کوچک به جنبش درخواهند آمد. اما از این نکته باریک غافل بود که به حرکت درآوردن چنین مردمی محتاج رهبری فرهمند همچون مصدق است که اکنون در زندان بود.
حتی کودتاچیان که از محاصره شیراز سخت به هراس افتاده بودند به زودی فهمیدند که قشقاییها سنگینی بار یک جنگ احتمالی را باید تنهایی به دوش کشند.
واکنش دولت کودتا و آمریکا
شواهد نشان میدهد که رژیم کودتا و حامیان آن روی قدرت قشقاییها خیلی حساب میکردهاند. شاه و زاهدی که هنوز از موقعیت خود و اوضاع جاری بیمناک بودند در آغاز واکنش محتاطانهای نشان دادند در پیامی که از سوی ستاد مشترک ارتش به توسط فرمانده لشکر فارس به ناصرخان ابلاغ میشود. به وی اطمینان میدهند که در امان خواهد بود <برحسب امر جناب نخستوزیر به جناب محمد ناصر قشقایی اطلاع بدهید که هیچگونه نگرانی نداشته باشند. خانواده قشقایی خانواده من است.> البته در تلگرافی که زاهدی خود به ناصرخان ارسال میکند به طور ضمنی وی را به همکاری میخواند ...< اطمینان داشته باشید که در حکومت اینجانب جز رفاه حال عموم و بالابردن سطح زندگی مردم منظور دیگری نداشته و یقین دارم با سوابقی که به اخلاق اینجانب دارید با کمال اطمینان در پیشرفت کار دولت و رفاه عموم مجاهدت خواهید فرمود...>
اما ناصرخان که در تصمیمخود جدی است در تلگراف مورخ 29 مرداد 1332 به زاهدی خاطرنشان میسازد ...< بدبختانه قسمی شده است که باید از هم فاصله بگیریم، موضوع مالی و مادی نیست که شخص بتواند غمض عین کند، موضوع عقیده است و آن هم چیزی نیست که بشود تغییر داد... > در ادامه به زاهدی توصیه میکند که ...< همکاری با مومن (شاه) و مومنین (انگلیسیها) بدیمن است.>
ناصرخان که چشم امید به قیام مردم دارد در 30 مرداد اعلامیهای خطاب به ملت ایران صادر میکند، در بخشهایی از آن میخوانیم ...< ما تا آخرین قطره خون خود با نوکران اجنبی و دشمنان ایران میجنگیم و از شما ملت وطنخواه و بیدار در ایران میخواهیم که دلیرانه با ما در راه استقلال میهن عزیز همکاری و با <لب خندان شربت شهادت بنوشیم... مرگ شرافتمندانه هزار بار بر زندگی ننگین ترجیح دارد... >
ناصر خان که خود را در موضع قدرت میبیند حتی تلگراف سیدحسن تقیزاده رئیس مجلس سنا جهت شرکت در جلسه مجلس را بدون پاسخ میگذارد. اما زاهدی که کماکان از قدرت دوست قدیمی خود بیمناک است مقامهای کشوری و لشکری را یکی پس از دیگری روانه اردوی خان میکند. مضمون پیامهای ارسالی دعوت از وی جهت عزیمت به تهران یا حداقل ارسال تلگراف به شاه یا زاهدی است. البته وعده وعیدهای وسوسهانگیز وزارت، وکالت و استانداری نیز چاشنی برخی از پیامهاست.
پذیرش هر کدام از این درخواستها وجهه خان و ایل قشقایی را مخدوش و در مقابل زاهدی را به هدف نزدیکتر میسازد. اگر ناصرخان سازش کند مخالفان دیگر حساب کار خود را میکنند. پاسخ خان نموداری از شجاعت ایلیاتی و حس وطندوستی او را به نمایش میگذارد. او به چیزی کمتر از آزادی مصدق رضایت نمیدهد. در ملاقات با علی هیئت استاندار فارس و همچنین فرمانده لشکر فارس 88 شهریور) و درخواست آنها مبنی بر ارسال تلگراف ... میگوید:
...< عرض کردم نخستوزیری که از سفارت آمریکا بیرون بیاید من به رسمت نمیشناسم. هم شاه و هم نخست وزیر شما هر دو نوکری آمریکا را قبول کردهاند. چنین اشخاصی داخل آدم نیستند. بعد میفرمایید بیایم طهران که را ملاقات کنم؟ مردم چه خواهند گفت؟... البته در خاتمه میگوید اگر مصدق و سایر رفقا را آزاد کنید ممکن است از در صلح دربیایم.
در ملاقات تیمسار جهانبانی با ناصرخان 211 شهریور) حتی قول آزادی مصدق نیز داده میشود به شرط آنکه ناصرخان به تهران برود. عزیمت به تهران در واقع تایید حکومت کودتاست. زاهدی ناچار دست یاری به سوی دوستان آمریکایی خود دراز میکند. مستر گودوین کارمند سفارت آمریکا در دیدار با ناصرخان 311 شهریور) با یادآوری خطر کمونیسم قشقاییها را به اتحاد با شاه و زاهدی فرامیخواند و وعدههای دیگر... ...<هزاران نوع وعدهداد منجمله گفت وزارت عشایر تشکیل شود و به نظر من هر کس را بخواهم وزیر شود یا خودم وزیر شوم و ... آخر صریح گفتم غیر از مصدق چیزی نمیخواهیم .... ما طالبجاه و مقام نیستیم....>
حکومت که از سیاستملایم خود طرفی نمیبندد به حربه تهدید و سیاست سنتی ایجاد تفرقه در میان رهبران ایل متوسل میشود. ؟ علی هیئت این بار در نامه خود 66 مهر) پس از تعارفات مرسوم مینویسد: ...< اگر شما به شیراز نیایید ناچارم با کمال خجلت و سرشکستگی به تهران مراجعت کنم.>
اعلامیه سرلشکر باتمانقلیچ، رئیس ستاد ارتش که آن روزها در منطقه کامفیروز از هواپیما پخش میشود، رنگ و بوی تهدید دارد <بنا به اراده سنیه اعلیحضرت شاهنشاهی... ارتش با افراد غیور عشایر با نظر برادری و احترام رفتار نموده است... خدمتگزاران مورد کمال رحمت شاهانه میباشند. البته اگر خدای نخواسته اشخاص ناراحت و حادثهجویی در بین شما پیدا شوند و عمل ناشایست انجام دهند> با سختترین و بدترین وضعی سرکوب خواهند شد. بهوضوح پیداست که حکومت در اعمال سیاست خشونت و سرکوب موافقت دوستان آمریکایی خود را جلب کرده است. حسین مکی در خاطرات خود با اشاره به ملاقات با زاهدی (چند روز بعد از کودتا) از تصمیم وی به بمباران قشقاییها پرده برمیدارد...> دولت ناچار است با تمام قوا آنها را سرکوب سازد. آمریکاییها حاضرند تعدادی هواپیمای بمبافکن مدرن در اختیار دولت بگذارند تا بتوانیم ایل قشقایی را بمباران و نابود کنیم.>
بهتدریج آثار سیاست ارعاب و تشویش و ایجاد شکاف در صفوف قشقاییها نمایان میشود. قشقاییها در جلسه شورای ایلی
(8 مهر) به جمعبندی واحدی پیرامون جنگ یا صلح با حکومت نمیرسند. در آن زمان که در محافل از اختلاف میان شاه و زاهدی سخن به میان میآید، قشقاییها پیشنهاد تعجببرانگیز خود را به زاهدی عرضه میکنند. ...< ما حاضریم با تو همکاری کنیم و هر مقامی بخواهی برایت فراهم میکنیم، به شرطی که تو هم از تهران شروع کنی تا کار نسل پهلوی را یکسره کنیم. تا کی باید نوکری کنی مثل مرد قیام کن...>
این پیشنهاد احتمالا از سر نومیدی است، وگرنه شخصیت باتجربهای مثل ناصرخان حتما میدانست که نخست وزیری زاهدی حاصل توافق آمریکا و انگلیس است. این نومیدی با خبر عزیمت الیاس خان کشکولی و زیادخان درهشوری از رهبران برجسته ایل به تهران و بیعت با زاهدی حتی تقویت هم میشود. این اقدام باعث شکاف در اتحاد یکپارچه ایلی و مغایر قول و قرارهای قبلی بود و لاجرم تاثیرات منفی در روحیه افراد به جا میگذاشت. آنها قبلا هم اشتیاق خود برای صلح با حکومت را پنهان نکرده بودند.
اگرچه تردید و دودلی در حمله به شیراز از قبل هم وجود داشت، اما مجموعه اتفاقات حادثشده این شک و تردید را بیشتر هم میکند. در خاطرات ناصرخان (13 مهرماه) میخوانیم <یک عده از شهر پیغام میدهند که شما حمله کنید... در این عقیده همه متحد هستند، آیا راست است یا دروغ؟ آیا اگر زدیم، بعد چه میشود؛ آیا شیراز را تصرف کردیم، بعد چه کنیم؛ آیا میشود همه مملکت را گرفت؟ با این پشتیبانی که آمریکا از دولت زاهدی مینماید، تکلیف چه هست؟ چون با این عمل طبعا به سوی کمونیسم میرویم. با این حرف تقریبا همه روسای قشقایی مخالف میباشند.>
تقریبا 30 سال بعد ناصرخان در مصاحبه با لاجوردی با جزئیات بیشتری میگوید:
...< به فرض اینکه ما شیراز، اصفهان و تهران را بگیریم، چون ایلیاتی هستیم و به فوت و فن حکومت چندان آشنایی نداریم. این تودهایها از قدرت ما استفاده کرده و به حکومت میرسند و همه کارها را به دست میگیرند و در ظرف مدت کوتاهی ما را هم از بین میبرند... این ننگ است، نباید زیر بار برویم و اگر حمله نکنیم و آرام باشیم، پسر رضاشاه سلطنت را میبرد و مال و هستی ما را نابود میکند. بنابراین اگر همه زندگی ما برود و نابود شویم، بهتر است که بگویند مملکت را به روسها فروختند.>
با توجه به آنچه که گفته شد سلسله عواملی چون عدم تعمیم قطعی و جدی خود ناصرخان، عدم همراهی رهبران جبهه ملی، احتمال سوءاستفاده حزب توده، جدایی تعدادی از کلانتران ایل، آسیبرسیدن به جان و مال مردم عادی و مهمتر از همه حمایت آمریکا از حکومت کودتا باعث شد تا مساله جنگ و درگیری با دولت منتفی شود.
در خاطرات ناصرخان (13 آبان 1332) نیز آمده است: ...< ما هم روی اصل اینکه جنگ نشود، برادرکشی نشود... املاک مردم و رعایای بیچاره غارت نشود، از جنگ خودداری ورزیدیم... تصمیم گرفتم آقای محمدحسین خان قشقایی را بفرستم شیراز با سرلشکر گرزن فرمانده نیروهای جنوب مذاکره کنند و صریحا اعلام کند که ما جنگ نداریم...>
در اینجا بیمناسبت نخواهد بود که به موضع آمریکاییها درخصوص مقاومت قشقاییها بهطور مختصر اشاره شود. واقعیت این است که آمریکاییها قبل از کودتا احتمال مخالفت قشقاییها را میدادهاند. بنابراین رئیس پایگاه سیا و دو آمریکایی دیگر در ملاقات با برادران قشقایی (محمدحسین و خسروقشقایی) آنها را از تصمیم آمریکا مبنی بر نخست وزیری زاهدی و عزل مصدق باخبر میسازند. آمریکاییها با وعده وعیدهای فراوان پیشنهاد میکنند که زاهدی در مقر ایل به قشقاییها تحویل شود تا نخست وزیری وی از سوی آنها اعلام گردد. برادران قشقایی نهایتا شرط همکاری با کودتا را برکناری شاه و بر سر کارآمدن زاهدی عنوان میکنند، اما به آنها گوشزد میشود که تصمیم مشترک لندن و واشنگتن است که زاهدی با شاه همکاری کند.
نقشه سرکوب قشقاییها در صورت عدم حصول توافق با حکومت کودتا احتمالا از همان زمان مطرح میشود. گاز یوروسکی، استاد دانشگاه لوئیزیانای آمریکا در کتاب <سیاست خارجی آمریکا و شاه> مدعی است که ملاقات رئیس پایگاه سیا با خانهای قشقایی و تهدید آنها باعث شکستن محاصره شیراز میشود. در خاطرات محمدحسینخان قشقایی نیز موضوع ملاقات و تهدید به حمله با بمبافکنهای آمریکایی تایید میشود. البته همان طور که قبلا نیز ذکر شد، ناصرخان در تاریخ 31 شهریور 1332 پیرامون دیدار با مستر گودوین سخنی از تهدید به میان نمیآورد.
نکته جالب اینجاست که کیانوری، رهبر حزب توده در خاطرات خود، رابطه قشقاییها با آمریکاییها و جبهه ملی را علت انصراف از حمله به شیراز ذکر میکند. احتمالا کیانوری آگاهانه فراموش کرده است که بعد از کودتای 28 مرداد حزب متبوع او اصرار داشت که با همین طرفداران آمریکا علیه حکومت دست نشانده آمریکا ائتلاف کند که قشقاییها و جبهه ملی به آنها اعتماد نکردند. البته برخی از رهبران بعدی حزب توده که اکنون در قید حیات هستند، اظهارات آقای کیانوری را با دلیل و برهان مردود دانستهاند.
آنچه مسلم است <برادران قشقایی> در آن برهه تاریخی از جمله خدمتگزاران راستین میهن خویش بودهاند و برخلاف برخی افراد بوقلمونصفت محکم و استوار تا آخر بر سر پیمان خود ایستادند و برگ زرین دیگری بر افتخارات ایل قشقایی افزودند. آنها قدرت، ثروت و شهرت را به خاطر <دوست> از کف دادند تا دوست و دشمن زبان به تحسینشان بگشایند!
* عضو هیات علمی دانشگاه